صفحه محصول - بررسی نظریه و الگوهای شادی و شادکامی

بررسی نظریه و الگوهای شادی و شادکامی (docx) 35 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 35 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

بسم الله الرحمن الرحيم دانشکده ادبيات و علوم انساني بخش روان شناسي مؤلف: حميده ورعي . شادکامي آدمي از ديرباز به دنبال اين بوده است که چگونه مي تواند بهتر زندگي کند. او همواره به دنبال به دست آوردن خشنودي و شادي بيشتر در زندگي بوده است. روانشناسي مثبت گرا، خواهان تغيير از پرداختن به آسيب ها، به سوي بهينه کردن کيفيت زندگي است. فهم، درک و شفاف سازي شادماني، ازموضوعات محوري روانشناسي مثبت گراست(سليگمن، استين، پارک و پترسون، 2005). شادي در حوزه روانشناسي مثبت نگر، يک هيجان مثبت است. اين گويه به دليل تأثير زيادي که در احساس رضايت و بهزيستي دارد، از ديرباز مورد توجه انديشمندان و فلاسفه غرب و شرق بوده است. شادي عميق تر از يک حالت خوب موقتي است. شادکامي را مي توان يک رويکرد و احساس خوشايند پايدار تعريف کرد. شادکامي، احساس رضايتمندي کلي در جنبه هاي مختلف زندگي است. سليگمن احساس مثبت را به سه دسته تقسيم مي کند: احساس هاي مربوط به گذشته( رضايت، خرسندي، آرامش)، آينده( اميد، خوشبيني، اعتماد، ايمان، اطمينان) و حال(خوشحالي کنوني). علاوه بر آن مفهوم شادي اغلب به عنوان احساس مثبت داشتن، رضايت از زندگي و عدم وجود احساس منفي تعريف مي شود. روابط مثبت با ديگران، هدفمند بودن زندگي، رشد شخصي، دوست داشتن ديگران و طبيعت نيز از اجزاي شادکامي به حساب مي آيند(کار،2004). باس (2000)، شادکامي را هدف مشترک همه افراد دانسته و آن را حاصل ارزيابي افراد از خود و زندگي شان مي داند. وينهوون (1997) شادکامي را به عنوان مجموعه اي از عواطف و ارزيابي شناختي از زندگي تعريف کرده است و آن را درجه اي از کيفيت زندگي افراد مي داند، که به طور کلي مثبت ارزيابي مي کنند(به نقل از رجاس، 2007). فرانسيس (1998)، در بررسي 456 دانشجو با پرسشنامه هاي شادکامي آکسفورد و شخصيت سنج آيزنک بيان مي دارد که شادي همان برون گرايي پايدار است. در تبييين شادکامي دو مکتب اصلي وجود دارد: الف) لذت گرايي: يک نظريه روانشناختي است که طبق آن ارگانيسم به منظور جستجوي لذت و دوري از درد برانگيخته مي شود. مصداق بارز اين ديدگاه در روانشناسي، ديدگاه فرويد است. ب) ديدگاه شناختي: تئوري هاي شناختي ديدگاه ديگري ارائه کرده اند. لازاروس هيجان را نتيجه ارزيابي اطلاعات مي داند ساختار مهم در آگهي شناختي از هيجان، ارزيابي است. ارزيابي برآورد کردن اهميت شخصي يک رويداد است. در اين ديدگاه شادي ناشي از ارزيابي پيشرفت به سمت هدف و يا رسيدن به آن مي باشد(ريو، 2005، ترجمه سيد محمدي، 1387). دينر(1984)، در تحليل مطالعات انجام شده در زمينه شادي بين دو رويکرد تمايز قائل شد: رويکرد پايين به بالا و رويکرد بالا به پايين. در رويكرد اول پژوهشگران بيشتر بر رويدادهاي بيروني،‌ فاكتورهاي موقعيتي و ويژگي هاي جمعيت شناختي مؤثر بر شادي مي پردازند. در حاليكه در رويكرد دوم غالباً به دنبال درك فرآيندهاي دروني زير بناي شادي هستند و معتقدند كه افراد به شرايط يكسان به گونه هاي متفاوتي واكنش نشان مي دهند و شرايط و موقعيت ها را بر اساس باورها،‌ ارزش ها، انتظارات و تجربيات منحصر به فرد خود، ‌ارزيابي مي كنند(بردبار ، ‌1385). آرگيل(1999)، با مرور تعداد زيادي از تحقيقات پيشنهاد مي كند كه فاكتورهاي جمعيت شناختي فقط 15 درصد واريانس شادي را تبين مي كنند. اين گونه بود که تحقيقات در حوزه ي شادي به سمت رويكرد بالا به پايين گرايش يافتند. پژوهشگران به اين نتيجه دست يافتند كه شناخت ها، باورها و ‌ارزش ها عواملي هستند كه تأثير فاكتورهاي موقعيتي را تعديل مي نمايند. شادي به عنوان يك تجربه ي دروني مثبت كه حاصل ارزيابي شناختي ـ عاطفي افراد در زندگي شان مي باشد،‌ مورد توجه روانشناسان بسياري در سه دهه ي اخير قرار گرفته است. شادي مفهوم گسترده اي است و داراي دو مؤلفه ي شناختي و عاطفي مي باشد. مؤلفه ي عاطفي به معني توازن لذت (توازن بين عاطفه ي خوشايند و ناخوشايند) و مؤلفه ي شناختي به معني رضايت فرد از زندگي (ارزيابي فرد از زندگي بر اساس ارزيابي هاي ذهني اش) مي باشد (دينر،‌2000). بنابراين شادكامي كلي بسته به ارزيابي هاي شناختي فرد در مورد رضايت در حوزه هاي مختلف از قبيل خانواده، كار،‌ محيط زندگي و ‌همچنين تجارب هيجاني او در اين حوزه ها مي باشد. جنبه هاي عاطفي و شناختي شادي، جنبه هاي نسبتاً مستقل هستند. شادي مفهومي است كه چندين جزء اساسي دارد: 1ـ جزء عاطفي: فرد شادكام، از نظر خلقي،‌ شاد و خوشحال است. 2ـ جزء اجتماعي: فرد شاد، ‌از روابط اجتماعي خوبي با ديگران برخوردار است و مي تواند از آنها حمايت اجتماعي دريافت كند. 3ـ ‌جزء شناختي كه باعث مي شود، فرد شاد، اطلاعات را به روش خاصي پردازش كرده و مورد تعبير و تفسير قرار دهد كه در نهايت باعث احساس شادي و خوشبختي مي گردد(مطلب زاده،‌1383). 2 ـ 1 ـ 2 ـ 1. ديدگاه هاي موجود درباره شادي وينهوون (2006)، ديدگاه هاي موجود درباره شادي را اين گونه معرفي مي کند: 2 ـ 1 ـ2 ـ 1 ـ 1. نظريه نقطه ثابت: اين ديدگاه بيان مي دارد که ما به صورت مغزي، براي داشتن سطح خاصي از شادي، برنامه ريزي شده ايم. اين ديدگاه معتقد است که شادي متأثر از گرايش ذاتي فرد است که منجر مي گردد از زندگي لذت ببريم يا نه. يکي از سرشناسان اين نظريه ليکن (1999)، است که بيان مي دارد 80 درصد مسأله ارثي است. هرچند قطعيتي راجع به اصل اين مسأله وجود ندارد ولي برخي آن را متأثر از سيستم پاداش مغزي مي دانند که مرتبط با عواطف منفي و مثبت است(وينهوون، 2006). 2 ـ 1 ـ 2 ـ 1 ـ 2. نظريه مقايسه: اين ديدگاه بيان مي دارد که شادي ناشي از محاسبات ذهني و منطقي است که شامل مقايسه با استانداردهاي زندگي خوب مي شود. اين نظريه مي گويد که ما استانداردهايي از زندگي خوب در ذهن خود داريم و دائما واقعيت هاي زندگي مان را با آن معيارها مي سنجيم. ما گرايش داريم تا زندگي مان را با آنچه که مي توانست باشد، مقايسه کنيم. اين مقايسه مي تواند شامل مقايسه عملکرد فعلي با عملکرد گذشته خودمان بوده و يا ناشي از مقايسه عملکردمان با عملکرد ديگران باشد. مايکالوس (1985)، اين مقايسه نه تنها براساس خواسته هاي ما و يا عملکرد ديگران بلکه براساس نيازهاي ماست و اين که چه چيز را منصفانه مي پنداريم(همان). 2 ـ 1 ـ 2 ـ 1 ـ 3. نظريه عاطفه: شادي ناشي از تجربه عاطفي غير منطقي است که کامرواسازي نيازها را نشان مي دهد. در اين ديدگاه شادي انعکاسي است از احساس کلي ما. مردم هنگامي که نياز هاي اساسي شان از جمله گرسنگي، احساس خطر و تنهايي ناديده گرفته شود، احساس ناراحتي مي کنند. اين نظر با نتايج موجود درباره ميانگين شادي کمتر در کشورهاي فقير همخواني دارد(همان). 2 ـ 1 ـ 2 ـ 2. الگوي شادي از ديدگاه شلدون و ليبوميرسکي: الگوهاي چندي درباره شادي و عوامل مؤثر بر آن وجود دارد. الگوي ارائه شده توسط شلدون و ليبوميرسکي (2004)، درباره شادي از تازه ترين نمونه ها در اين زمينه مي باشد. آن ها به معرفي سه سازه اوليه تأثير گذار بر شادي فردي پرداخته که عبارتند از: نقطه ثابت، عوامل موقعيتي و فعاليت هاي ارادي. ـ نقطه ثابت به آمادگي هاي ژنتيکي و ارثي اشاره دارد که در هر فرد عاملي ثابت است و بيانگر سطح شادي فرد، در زمان صفر بودن ساير عوامل الگو است. ـ براساس مدل، تغييرات مثبت زندگي باعث ايجاد شادي مي شوند. عوامل موقعيتي اثرگذار بر شادي اشاره دارد بر عوامل دموگرافيک، جغرافيايي و موقعيتي شامل: سن ، وضعيت تأهل، موقعيت شغلي و درآمدي، خانه و منطقه اي که فرد در آن زندگي مي کند، تسهيلاتي که در زندگي از آن برخوردار است و دارايي هاي فردي. ـ فعاليت هاي ارادي در واقع فعاليت هايي است که فرد به صورت ارادي و هدفمند درآن ها وارد مي شود که مي توانند شناختي( داشتن نگرش هاي سازگارانه، خوش بينانه و مثبت)، رفتاري( محبت به ديگران و داشتن فعاليت ورزشي) و ارادي(مشخص کردن اهداف شخصي معنادار و تلاش جهت رسيدن به آن ها) باشد. 2 ـ 1 ـ 2 ـ 3. نظريه هاي مختلف روانشناسي درباره شادي 2 ـ 1 ـ 2 ـ 3 ـ 1. ديدگاه فرويد: فرويد پنج مرحله رشد رواني جنسي را براي آدمي برشمرده است که در هريک از اين مراحل بخشي از بدن، نقش غالب را داشته و برجستگي خاصي در زندگي آن دوره و نقش آن دوره در تشکيل شخصيت بر عهده دارد. ديدگاه فرويد با تاکيد بر نهاد و اصل لذت شناخته مي شود. فرويد معتقد بود که شادماني انگيزه نهايي انسان است و هدف زندگي پيروي از اصل لذت مي باشد، به طوري که افراد درصدد هستند تا لذت را به حداکثر رسانده و درد را کاهش دهند (به نقل از اميريان،1390). 2 ـ 1 ـ 2 ـ 3 ـ2. ديدگاه اسکينر: اسکينر (1953)، شادماني را احساسي مي دانست که از شرايط و موقعيت هاي تقويت کننده حاصل شده و در اين شرايط از فرد کاملا قدرداني مي شود و مورد تقويت قرار مي گيرد و در معرض کنترل آزار دهنده نيست( همان). 2 ـ 1 ـ 2 ـ 3 ـ 3. ديدگاه مزلو: مزلو با مطرح کردن سلسله مراتب نيازها، بيان مي دارد که اين نيازها به طور عام در کليه افراد آدمي ظاهر مي گردد اما طرق ارضاي آن ها در شرايط و فرهنگ هاي مختلف متفاوت است. مازلو بيان مي دارد که احساس کمبود، فرد را در جهت تلاش براي ارضاي نياز ترغيب مي کند. کوشش موفق و ارضاي نياز، براي مدتي کوتاه احساس شادي را ايجاد مي کند( به نقل از زارع،1390). پس مازلو شادي را نتيجه دستيابي به هر سطح از سلسله مراتب نياز ها مي داند. 2 ـ 1 ـ 2 ـ 3 ـ 4. ديدگاه اسلام درباره شادي: شادي به معناي سرزندگي و کاميابي، از مهمترين نيازهاي رواني بشر است و به دليل تأثيرات عمده اي که بر زندگي انسان مي گذارد، از اهميت زيادي برخوردار است. اسلام که خواهان زندگي کامل است حتما به شادي توجه داشته زيرا بدون شادي زندگي کامل و حيات طيبه تحقق نمي يابد. در آموزه هاي ديني به جايگاه و اهميت شادي در زندگي و علل و آثار آن، توجه ويژه اي شده؛ تا آنجا که مکرر در دستورات اسلامي و احاديث و روايات ائمه معصومين(ع) به شاديهاي مثبت و هدفمند توصيه شده است. در دين اسلام، مفهوم شادي بارها با الفاظ مختلف در قرآن کريم بيان شده است. اين مفهوم در مجموع، 25 بار با الفاظ مختلفي همچون: فرح، فرحوا، تفرّح، فرحون و فرحين در قرآن آمده و به معناي خوشحالي، سلامت و مسرّت تعريف شده است. در متون اسلامي به دو نوع شادي برمي خوريم: شادي مثبت و شادي منفي. مخالفت اسلام با برخي شادي ها و اعمال محدوديت در اين زمينه، مخالفت با شادي هاي منفي بوده و به جهت تأمين و تضمين شادي پايدار آينده و سعادت دنيا و آخرت است. اسلام پيوسته افراد را به شاديهاي مثبت و سازنده دعوت مي کند. در دستورات آسماني دين اسلام، نکته هاي ارزشمندي در خصوص ايجاد شادي و نشاط آمده است. که گاهي براي ايجاد شادي براي خود آدمي است و زماني براي ديگران. در اسلام سفارش زيادي براي تبسم زدن بر ديگران، پوشيدن لباسهاي شاد و استعمال بوي خوش، ديدار با دوستان، نظافت و پاکيزگي، مسافرت و تفريح، حضور در طبيعت، زدودن کينه و حسد از دل و شوخ طبعي و مزاح مطرح شده است، که همه براي ايجاد شادي و راندن غم و اندوه از دل مؤمنان است. پس اسلام شادي را مهم شمرده و راهکارهاي فردي و جمعي، در اين راستا ارائه داده است(بخشايش، مرتضوي و حائري،1390).عوامل بسياري در احاديث و روايات براي شادي ذکر شده است: ـ خرد: ريشه خرد توانايي است و ميوه آن شادماني( امام علي «ع»). ـ ايمان و اعتماد به فضل خدا: هرکس به خدا اعتماد کند، خداوند شادماني را به وي مي نماياند( امام علي «ع»). ـ کارهاي شايسته: در پندهاي خدا به حضرت عيسي«ع» آمده: اي عيسي از کار شايسته شادمان باش که آن مايه خوشنودي من است. ـ حسن نيت: هرکس نيت اش نيکو باشد، پاداشش فراوان و زندگي اش خوش مي شود( امام علي «ع»). ـ خوش خلقي: هيچ زندگي گواراتر از خوش خلقي نيست( امام صادق «ع»). ـ شوخي: مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو عصباني( پيامبر اکرم «ص»). ـ کسي که دور انديشي نگهبان او باشد، شادي اش افزون است( امام صادق «ع»). ـ قناعت: قناعت، آسودگي است( پيامبر اکرم «ص»). از ديگر عوامل آمده در احاديث مي توان به خدمت به مردم، سازگاري و مدارا، انس با نيکان، پاکدامني و انس با خدا اشاره کرد(محمدي ري شهري،1391). پيشينه تحقيقاتي 2 ـ2 ـ 1. تحقيقات انجام شده در ايران در بررسي پيشينه تحقيقي، منابعي که به صورت مستقيم به بررسي موضوع مورد مطالعه بپردازد، اندک بود. اما پژوهش هاي بسياري در رابطه با بررسي رابطه معنويت و دينداري با متغيرهاي شادکامي و سلامت روان صورت گرفته است. از آنجا که بهزيستي معنوي مفهومي برگرفته از معنويت و اعتقاد به خدا است، در اينجا به بيان پژوهش هاي صورت گرفته در اين زمينه نيز که به طور غير مستقيم با موضوع ما مرتبط است، پرداخته مي شود. صفايي راد، کريمي، شموسي و احمدي طهور(1389)، در بررسي رابطه بهزيستي معنوي با سلامت روان در دانشجويان به رابطه منفي بين بهزيستي معنوي با سلامت روان و چهار زير مقياس آن شامل علائم جسماني ، اضطراب و اختلال در خواب ، اختلال در کارکرد اجتماعي و افسردگي دست يافتند. در اين مطالعه دختران نمرات بالاتري از پسران در بهزيستي مذهبي به دست آوردند اما در ساير خرده مقياس ها تفاوت معناداري ديده نشد. در پژوهشي که جعفري ، دهشيري ، سهرابي و نجفي(1388)، تحت عنوان رابطه بهزيستي معنوي با سلامت روان در دانشجويان انجام دادند ، ملاحظه شد که بين بهزيستي معنوي و سلامت روان رابطه معناداري وجود دارد. يعني بهزيستي معنوي با چهار زير مقياس سلامت روان ، رابطه منفي داشته است. بهزيستي مذهبي و وجودي به طور معناداري سلامت روان را پيش بيني کردند همچنين بهزيستي معنوي و وجودي دختران به طور معناداري بالاتر از پسران بود، اما در نمرات سلامت روان دو جنس، تفاوتي مشاهده نشد. بررسی های صورت گرفته در رابطه با بهزيستی معنوی اندک بود، اما دينداری، اعتقادات مذهبی و معنويت به گونه ای عميق در بهزيستی معنوي مستور بوده و رابطه ای تنگاتنگ دارند، ازاين رو بررسی موارد پژوهشی موجود در اين زمينه نيز دور از نظر ما نبوده است. نادي و سجاديان (1390)، در پژوهش خود بر روي دانشجويان دريافتند که بين داشتن معناي معنوي در زندگي و بهزيستي معنوي رابطه مثبت معناداري برقرار است. بهزيستی معنوی، پيش بين بسياری از متغير های مثبت روانی است. شادی و سلامت روان را نيز مي توان از متغيرهای مستور در بهزيستی روانشناختي دانست. پژوهش واحدي و غني زاده (1389)، با عنوان الگوي تحليل مسير روابط انگيزش دروني ، مذهبي ، نماز ، بهزيستي معنوي و کيفيت زندگي با بهزيستي روانشناختي ، نشان دادند که بين مؤلفه هاي بهزيستي معنوي و بهزيستي روانشناختي رابطه مثبت معناداري وجود دارد. در بررسي تأثير مستقيم هر متغير بر روي بهزيستي روانشناختي ، بهزيستي مذهبي بالاترين سهم را دارا بود. بهزيستي وجودي نيز در رتبه سوم، پيش بيني کننده بهزيستي روانشناختي بود. در پيشينه بررسی رابطه متغيرهای دينی و شادی مي توان به پژوهش های زير اشاره کرد. صحراييان، غلامي و اميدوار(1390)، با بررسي رابطه نگرش مذهبي و شادکامي در دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي شيراز، نشان دادند که رابطه مثبت بين نگرش مذهبي و شادکامي ديده شد، که نشان از تأثير ارتباط با وجودي برتر، بر داشتن چشم انداز مثبت در زندگي است. در گروه مورد مطالعه سن و شادکامي رابطه منفي نشان دادند. برنا و سواري (1387)، در مقاله اي با عنوان ارتباط ساده و چند گانه نگرش هاي مذهبي ، سلامت رواني و رضايت از زندگي و عزت نفس با احساس شادکامي در بين دانشجويان، دريافتند که بين نگرش مذهبي و شادکامي رابطه مثبت معناداري وجود دارد. يافته ها نشان داد که از بين متغير هاي مورد مطالعه، فقط نگرش هاي مذهبي و سلامت رواني به طور معناداري واريانس احساس شادکامي را تبيين مي کنند و به ترتيب بهترين پيش بيني کننده احساس شادکامي به شمار مي روند. علي محمدي و جان بزرگي(1387)، با تهيه پرسشنامه شادکامي ديني، به بررسي شادکامي ديني، شادکامي روانشناختي و افسردگي در بين دانشجويان مؤسسه علمي پژوهشي امام خميني«ره» پرداخته و دريافتند که ميان شادکامي ديني و شادکامي روانشناختي رابطه مثبت معنادار وجود دارد. شادکامي ديني با افسردگي نيز رابطه منفي معنادار نشان داد. متغيرهای ديني در پژوهش های بسياری با شادی و سلامت روان همبستگي نشان داده اند. رجبي، صارمي و بياضي(1391)، در بررسي ارتباط الگوهاي مقابله ديني و شادکامي با بررسي 401 دانشجو دريافتند که با افزايش به کارگيري الگوي مقابله ديني منفي که ناشي از ارتباط شکننده با خدا، نگاهي نوميدانه به دنيا و نارضايتي معنوي است، سلامت رواني کاهش مي يابد. در اين مطالعه بين الگوي مقابله ديني مثبت با نارسا کنش وري اجتماعي و افسردگي رابطه منفي به دست آمد. در افراد مطالعه شده بين الگوي مقابله ديني مثبت و شادکامي، رابطه مثبت، مشاهده شد. قدرتي ميرکوهي و خرمايي(1389)، در بررسي رابطه دينداري و سلامت روان در نوجوانان، با بررسي 419 نوجوان اصفهاني و تهراني نشان دادند که بين ابعاد دينداري شامل التزام ديني،عواطف ديني و باورهاي ديني و سلامت عمومي رابطه منفي وجود دارد و افزايش در اين ابعاد، کاهش در سطوح مشکلات روان را پيش بيني مي کند. غرايي، احمدوند،اکبري دهقي و زنوزيان(1387)، در برسي ارتباط نوع اعتقادات مذهبي با انواع مشکلات در سلامت روان، با بررسي 1032 آزمودني از شهر کاشان، دريافتند که بين مذهب دروني و سلامت روان ارتباط معنادار وجود دارد. کاهش مذهب دروني موجب افزايش نمرات در تمامي زير مقياس هاي سلامت روان مي گردد. در اين مطالعه ارتباطي بين مذهب بيروني و سلامت روان مشاهده نشد. مذهب بيروني صرفا با نمرات افسردگي وخيم ارتباط معنادار داشت و افزايش آن با افزايش افسردگي مرتبط بود. واحدي ، فتح آبادي و اکبري (1389)، در مقاله اي با عنوان الگوي ميانجي احساس تنهايي هيجاني و اجتماعي، بهزيستي معنوي، فاصله اجتماعي و افسردگي دانشجويان دختر نشان دادند که ارتباط با خدا رابطه معناداري با افسردگي پايين دارد. موسوي و اکبري زردخانه (1389)، در مقاله اي با عنوان الگوي رابطه دين داري و سلامت روان دانشجويان؛ تفاوت هاي جنسيتي، دريافتند که در دختران کليه مؤلفه هاي دين داري با کليه مؤلفه هاي سلامت روان رابطه معکوس دارند اما در پسران فقط اضطراب، افسردگي و سلامت عمومي با کليه زيرمقياسهاي دين داري رابطه معکوس معناداري داشتند. اژدري فرد، قاضي و نوراني پور(1389)، در بررسي 120 دانش آموز دختر، 60 نفر از بين بالاترين دارندگان نمرات سلامت روان را به صورت تصادفي انتخاب کرده و در کلاس هاي آموزش معنويت شرکت دادند. نتايج نشان داد که آموزش عرفان و معنويت در افزايش سلامت روان، بهبود عملکرد جسماني و عملکرد اجتماعي و کاهش اضطراب و افسردگي دانش آموزان تأثير دارد. رياحي، عليوردي نيا و بني اسدي(1387)، در بررسي اثرات دينداري و جهت گيري مذهبي بر سلامت روان با مطالعه 405 دانشجوي دانشگاه مازندران دريافتند که براساس مقياس سلامت عمومي بيست و هشت سؤالي، 7 / 55 درصد از دانشجويان سالم بوده و 60 درصد آنان داراي سطوح بالاي دينداري و اکثريت داراي جهت گيري مذهبي بيروني بوده اند. در اين بين دينداري و جهت گيري مذهبي دروني داراي رابطه معنادار با سلامت روان بوده اند. پيشينه پژوهشی در بررسی مقايسه دانشجويان حوزه و دانشگاه بسيار اندک است. پرتوي نژاد، احمري طهران، حيدري، کيهاني و تازيکي(1390)، در مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي و طلاب حوزه علميه شهر قم با مطالعه بر روي سيصد دانشجو و سيصد طلبه نشان دادند که با وجود تفاوت اندک در ميانگين افسردگي پايين تر طلاب نسبت به دانشجويان، تفاوت معناداري در افسردگي اين دو گروه، مشاهده نگرديده است. 2 ـ2 ـ 2. تحقيقات انجام شده در خارج از ايران در بررسی پيشينه پژوهش مرتبط با عنوان تحقيق حاضر، جعفري و همکاران (2010)، در مطالعه بهزيستي معنوي و سلامت روان در دانشجويان دريافتند که رابطه منفي و معناداري بين بهزيستي معنوي و اختلالات رواني وجود دارد. دينداري و بهزيستي وجودي رابطه منفي و معناداري را با علائم بدني ، اضطراب، افسردگي و اختلال در کارکرد اجتماعي نشان دادند. اين تحقيق همچنين نشان داد که نمرات بهزيستي معنوي و مذهبي دختران ، بيشتر از پسران بوده است. سويو و همکاران(2009)، در بررسي 152 مرد و زن بالاي 65 سال نشان دادند که فعاليت هاي مذهبي و شاخص معنوي بهزيستي با سلامت عمومي ارتباط معنادار دارند. بهزيستی معنوی و معنويت، در پژوهش های بسياری مرتبط با بهزيستی روانشناختی شناخته شده اند. بهزيستی روانشناختی حيطه گسترده ای از متغير ها را شامل می گردد، ريچتر (2001)، در بررسي 62 دانشجوي مسيحي در يک دانشگاه علوم انساني، نشان داد که بين بهزيستي رواني و بهزيستي معنوي رابطه مثبت معنادار وجود دارد. در اين تحقيق سطوح بالاتر معنويت با صفات شخصيتي سالم مرتبط بود. فرينگ، برنان و کلر (1987)، با بررسي گروهي از دانشجويان دريافتند که بهزيستي معنوي و وجودي به طور منفي با خلق منفي مرتبط بوده و اين نشانگر آن است که متغيرهاي معنوي بر بهزيستي روانشناختي تأثير دارند. از سوي کتن، لارکين، هوپس، کرومر و روزنتال (2005)، تحقيقي جهت سنجش معنويت به عنوان عاملي معنادار در زندگي افراد و اثرگذاري آن در علائم افسردگي و رفتار هاي ناقض سلامت، انجام شد. 134 نفر با ميانگين سني 2/16 مورد بررسي قرار گرفتند. از اين بين 89 درصد اعتقاد به خدا يا قدرتي برتر داشته و77 درصد معتقد بودند که دين در زندگي شان اهميت دارد. در اين مطالعه افراد داراي بالاترين سطوح بهزيستي معنوي به ويژه بهزيستي وجودي، کمترين نشانه هاي افسردگي و کمترين رفتارهاي ناقض سلامت را نشان دادند. اليسون و فن (2008)، با بررسي مطالعات انجام شده در طرح پيمايش اجتماعي 1998 و 2004 تأکيد کردند که رابطه مثبت قوي بين تجارب معنوي روزانه و بهزيستي روانشناختي وجود دارد اما اين تجارب اثرگذاري کمي بر احساسات منفي داشته اند. آنان بيان کردند که تجارب معنوي روزانه دليل موجهي براي ارتباط بين فعاليت هاي مذهبي و متغير هاي روانشناختي اقامه نمي کند و اين مطلب مي تواند تأکيدي بر آن باشد که معنويت چيزي جداي از مذهب است. برخلاف محدوديت پيشينه موجود در بررسی رابطه بهزيستی معنوی و شادکامی، با عناوين متعددی در بررسی رابطه دين و معنويت با شادی روبرو هستيم. عقيلي و کومار (2008)، در تحقيقي با عنوان رابطه بين نگرش هاي مذهبي و شادي در بين کارمندان حرفه اي، دريافته اند که عقايد مذهبي بيشتر، پيش بين وجود شادي بيشتر است . شادي با عقايد مذهبي همبستگي نشان داد ولي با داشتن دين رسمي، کمتر مرتبط بود. موکرجي و برون (2005)، در مقاله اي با عنوان جنسيت، دين و شادي دريافتند که جنسيت و دين نقش مهمي در پيش بيني شادي دارند. دين داري، شادي بالاتري را پيش بيني مي کند و زنان از شادي بيشتري برخوردارند. فيشر(2013)، در بررسي 466 دانشجو، 1002 دانش آموز و 494 فرد مذهبي دريافت که ارتباط با خدا، نسبت به شخصيت و سن فرد، به طور بارزتري واريانس شادي را تبيين مي کند. عبد الخالق (2006)، در بررسي رابطه شادي با سلامت جسماني، رواني و دينداري نشان دادکه دينداري، پانزده درصد واريانس شادي را تبيين مي کند. در اين تحقيق، سلامت به گونه معناداري پيش بين شادي نبود. در بين افراد مورد مطالعه افراد ديندار، شادي بالاتري نسبت به گروه مخالف داشتند. هيلز و آرگيل (1997)، در مقاله اي با عنوان تجارب موسيقيايي و مذهبي و ارتباط آنها با شادي بيان کردند که تجارب ديني بر شادي افراد اثر مثبت داشته اما فعاليت هاي گروهي مرتبط با موسيقي و مذهب، اثر عمده تري نشان دادند. به نظر مي رسد که جنبه هاي اجتماعي اين فعاليت ها است که حس بهزيستي و شادي ايجاد مي کند. استاوروا، فچنهاور و شلوزر(2013) در بررسي فرضيه « دينداري، در جوامعي که دينداري، معيار و هنجار جامعه است، بهزيستي رواني را افزايش مي دهد.» نشان دادند که افراد ديندارتر ميانگين شادي و رضايت از زندگي بالاتري دارند و اين اثر در جوامع ديندار بارزتر است. در بررسي علل اين تفاوت، در بين افراد ديندار و غير ديندار در جوامع ديني، مشخص گرديد که در اين جوامع، افراد ديندار، به دليل برخوردهاي محترمانه و مورد احترام عموم مردم بودن، سطح شادي و رضايت از زندگي بالاتر و در نتيجه حس بهزيستي بيشتري دارند. در مقابل پژوهش های فراوانی را نيز می توان يافت که رابطه دين داری و معنويت با شادکامی راتأييد نکر ده اند. لويس، مالتبي و دي (2005)، در مقاله جهت گيري مذهبي، سازگاري مذهبي و شادي در بين بزرگسالان ، به نتايج معناداري در رابطه دينداري و شادي دست نيافتند، در حالي که جهت گيري مذهبي دروني و سازگاري مذهبي مثبت، پيش بين نمرات بالاتر در مقياس شادي بودند. در توجيه اين امر آمده است که نتايج به دست آمده در ساير مطالعات مبني بر رابطه مثبت دينداري و شادي، بيشتر مبني بر سنجش بهزيستي روانشناختي بوده اند تا شادي. به عبارتي مذهب شايد بهزيستي روانشناختي را بيشتر از شادي فردي تحت تأثير قرار مي دهد. هسناين، احمد انصاري و سمانتري (2011)، در مقاله اي با عنوان معنويت و شادي به عنوان همبسته هاي بهزيستي در زنان دين دار، در يافتند که زنان با بهزيستي بالا، شادي بيشتري نسبت به زنان با حس بهزيستي پايين دارند. تفاوت معناداري بين شادي در زنان با سطوح دين داري بالا و پايين به دست نيامد. لويس، لنيگان، جوزف و فاکرت (1997)، در بررسي رابطه دينداري و شادي در بين 154 دانشجوي دوره ليسانس، ارتباط معناداري مبني بر اين که افراد مذهبي شادترند، به دست نياوردند. گرين و اليوت(2010)، در مقاله اي با عنوان دين، سلامت و بهزيستي روانشناختي نشان دادند که افراد ديندار خبر از سلامتي و شادي بالاتري مي دهند. در گروه مورد مطالعه افراد ديندار با عقايد آزاد انديشانه، سلامت بالاتر و شادي کمتري را نسبت به افراد با عقايد بنيادگرايانه نشان دادند. عبدل خالک و نيسر (2007)، در بررسي دانشجويان مسلمان الجزايري دريافتند که دينداري در مردان با سلامت روان مرتبط است، در حالي که در زنان علاوه بر سلامت روان، سلامت جسماني، شادي، رضايت از زندگي و خوش بيني را نيز پيش بيني مي کند. بررسی رابطه دين و معنويت، هرچند در ظاهر متفاوت با موضوع پژوهش ما است، اما اين دو علاوه بر رابطه تنگاتنگ با بهزيستی معنوی، به عنوان جزئي جدايي ناپذير از بهزيستی مذهبی نيز هستند. غباري بناب، حکيمي راد و متولي پور(2008)، در بررسي 306 تن از دانشجويان دانشگاه تهران به بررسي رابطه سلامت روان و معنويت پرداختند. اين مطالعه نشان داد که افراد با معنويت بالاتر و معناي وجودي در زندگي کمتر عصبي و افسرده بودند. سلامت روان دانشجويان در اين تحقيق، از طريق معنويت آنان، قابل پيش بيني بود. کوئنيگ(2012)، در بررسي صدها مقاله موجود در پايگاه اطلاعاتي از سال 1872 تا 2010، بيان کرد که بيماران طبي و رواني از اعتقادات مذهبي و معنوي خود، جهت سازگاري با بيماري و تغييرات استرس زاي زندگي شان استفاده مي کنند. در بين اين گروه افراد با دينداري و معنويت بيشتر، سلامت رواني بالاتري داشته و سريع تر با مشکلات سلامتي خود کنار مي آيند. لي و نيوبرگ (2005)، با بررسي تحقيقات پيشين در زمينه رابطه دينداري و سلامت جسمي و رواني، ضمن تأييد اين مطلب، بيان داشتند که دينداري با فراهم آوردن امکاناتي از جمله حمايت هاي عاطفي و اجتماعي، ايجاد انگيزه هاي سالم زيستن و سبک زندگي سالم، به سلامت افراد کمک مي کند. کراوز(2010) در يک بررسي طولي دريافت که اعتقاد به کنترل ميانجي گرانه خدا در زندگي، اغلب بر سلامت گزارش شده از سوي افراد، اثرگذار است. بر طبق اين تحقيق، افراد ديندار احساس هدفمندي در زندگي و خوش بيني بالاتري نسبت به سايرين دارند و شايد همين صفات، برآورد آن ها از سلامتي خود را تحت تأثير قرار مي دهد. ماسلکو و کابزانسکي (2006)، در بررسي فرضيه اثر پذيري رابطه دين داري – معنويت و سلامت از جنسيت افراد، با بررسي نتايج به دست آمده از 1998 تا آن زمان، دريافتند که از ميان اثرگذاري سه نوع فعاليت مذهبي شامل: فعاليت دسته جمعي، فعاليت فردي و تجارب معنوي بر سلامت، در مردان فعاليت هاي مذهبي دسته جمعي پيش بين قوي تري براي سلامت و بهزيستي بود و در زنان نيز فعاليت مذهبي دسته جمعي و همچنين تجارب معنوي ارتباط معناداري را با سلامت و بهزيستي نشان دادند. اليسون، بردت و هيل(2009)، با بررسي اطلاعات موجود در پايگاه اطلاعاتي از سال 1996، تأييد کردند که گرايشات مذهبي و اعتقاد به رستاخيز، به صورت منفي با اضطراب و به صورت مثبت با آسايش خاطر در ارتباط است. هوانگ، هسو و چن (2012)، در بررسي 115 فرد شصت ساله و بالاتر در بيمارستان روانپزشکي تايوان مشاهده کردند که 75 درصد افراد افسردگي ملايم تا شديد داشته، 5/76 درصد نشانه هايي از افسردگي و 8/67 درصد همبودي علائم افسردگي و اضطراب را نشان دادند. نتايج نشان داد که دينداري، اثر ميانجي معني داري بر کيفيت زندگي دارد و به طور معناداري افسردگي و اضطراب را تعديل مي کند. در اين بين افراد ديندار، کيفيت زندگي بهتر و علائم افسردگي کمتري را نسبت به افراد غير ديندار نشان دادند. کوئنيگ، مک کالوگ و لارسون (2001)، از بررسي 700 مطالعه صورت گرفته در موضوع ارتباط بين دينداري، بهزيستي و سلامت روان، 500 مطالعه را تأييدگر رابطه مثبت معنادار بين دينداري و الف) سلامت روان بهتر، ب) بهزيستي بالاتر و ج) سوء مصرف کمتر مواد يافتند. در مطالعات مورد بررسي روابط معنادار مشاهده شده با دين شامل موارد زير بود: افسردگي کمتر و بهبود سريع تر( در 93.60 درصد از مطالعات صورت گرفته) اضطراب پايين تر (در 69. 35 درصد از مطالعات صورت گرفته) بهزيستي، خوش بيني و اميد بالاتر(در 114.91 درصد از مطالعات صورت گرفته) هدفمندي و داشتن معناي بيشتر در زندگي(در 159.15 درصد از مطالعات صورت گرفته) دريافت حمايت اجتماعي بيشتر(در 20.19 درصد از مطالعات صورت گرفته). ريپنتروپ، آلتماير، چن، فوند و کفالا (2005)، در مطالعه اي بر روي 122 بيمار با درد مزمن عضلاني اسکلتي نشان دادند که رابطه معناداري بين عناصر دين – معنويت و سلامت جسمي و رواني وجود دارد. تجارب معنوي روزانه و حمايت ديني به طور معناداري سلامت رواني را پيش بيني مي کند. افراد بيمار اين گروه، معمولا تجارب معنوي روزانه نداشته، از حمايت هيچ تشکل مذهبي برخوردار نبوده و خود را فردي دين دار و معنوي نمي دانستند. کوئنيگ، الزابن و احمد خليفه (2012)، در بررسي آثار موجود در رابطه بين دين، معنويت و سلامت روان در غرب و آسياي ميانه دريافتند که اکثريت ديني دو منطقه که به ترتيب مسيحي و مسلمان هستند، سطوح سلامت روان مشابهي را نشان مي دهند و اين دو دين اثرات به نسبت يکساني بر سلامت روان افراد دارند. جمع بندي نيز نشان داد که مشارکت مذهبي بالاتر در هر دو گروه با سلامت روان بيشتر همبسته است. فرانسيس، رابينز، لويس، کيگلي و ويلر (2004)، در بررسي 246 دانشجوي دوره ليسانس دريافتند که افرادي که ديدگاهي مثبت نسبت به مسيحيت دارند، دارا ي سطوح بالاتر سلامت روان هستند. در اين بررسي حضور در کليسا و عبادات شخصي نيز نقش معناداري در سلامت روان افراد نشان داد. کارمودي ، ريد ، کريستلر و مريام (2008)، در بررسي تأثير معنويت در گروهي که تحت آموزش افزايش آگاهي مبتني بر کاهش استرس قرار داشتند ، دريافتند که افزايش معنويت در کاهش پريشاني رواني و علائم طبي گزارش شده از سوي افراد اثر معناداري داشته است. دين و معنويت تأثير مثبتی بر افزايش توان سازگاری فردی و روانی نشان داده اند. اثرگذاری بر اين ويژگی ها، زمينه ساز توانايي فردی در کنترل اثر گذاری استرس ها بر زندگی فرد بوده و به طريق مستقيم و غير مستقيم زمينه سلامت و بهزيستي فردی را فراهم می آورد. کيم و سيدليتز(2002)، در بررسي 1300 دانشجو، نشان دادند که معنويت اثر محافظ در برابر اثر گذاري تجارب اضطراب آور بر سازگاري فردي داشته است. مودلي (2008)، با مطالعه 1283 نفر از بزرگسالان آفريقاي جنوبي، با تحصيلات دبيرستان و بالاتر، نشان دادکه رابطه مثبت معنادار بين بهزيستي معنوي و توانايي سازگاري افراد وجود دارد. در اين مطالعه رابطه مثبت معنادار به ويژه بين سازگاري و ابعاد تعالي و اجتماعي بهزيستي معنوي مشاهده شد که نشان از افزايش توان سازگاري فردي همراه با بهبود ارتباط فردي با خدا و افراد جامعه دارد. جکسون (2010)، در مطالعه اي تحت عنوان تجربيات معنوي روزانه، به عنوان سپري در برابر اثرگذاري استرس هاي روزمره بر خلق روزانه، با بررسي 244 بزرگسال 55 تا 92 ساله، دريافت که تجربيات معنوي روزانه، اثرات منفي استرس هاي روزمره بر خلق را تعديل مي کند. اين تجربيات معنوي به گونه اي معني دار کاهش اثرات منفي استرس ادراک شده روزمره، بر خلق را به دنبال داشتند. تجارب معنوي روزانه در اين نمونه، رابطه معناداري با وضعيت هاي خلق روزانه(مثبت و منفي)، نشان نداد. جعفري و همکاران (2010)، در مقاله رضايت از زندگي، بهزيستي معنوي و اميد در بيماران سرطاني ، نشان دادند که بهزيستي مذهبي و وجودي به طور معناداري کيفيت زندگي را پيش بيني مي کنند و مي توان نتيجه گرفت که اين مؤلفه ها نقش مهمي در رضايت از زندگي و سازگاري رواني بر عهده دارند. از بررسی مجموع پژوهش های صورت گرفته در بررسی رابطه معنويت و دينداری با شادي (موکرجي و برون(2005)، عقيلي و کومار(2008)،گرين و اليوت(2010)، برنا و سواري(1387)، صحرائيان و همکاران(1390 )،رجبي و صارمي(1391)، فيشر(2013)، اليسون و فن(2008)، موکرجي و برون(2005)، کوهن(2002)، و پاتريک و کيني(2003)) و سلامت روان (رجبي و صارمي(1391)، واحدي و همکاران(1389)، قدرتي ميرکوهي و خرمايي(1389)،اژدري فرد و همکاران(1389)، پاکيزه(1387)،صديق نژاد و محمدي(1387) ، کوئنيگ و همکاران(2012)، هوانگ و همکاران(2012)، کراوز(2010)، غباري بناب و همکاران(2008)، عبدالخالق و نيسر(2007)، ريو و وونگ(2006)، ريپنتروپ و همکاران(2005)، لي و نيوبرگ(2005)، فرانسيس و همکاران(2004)، سويدمير و همکاران(2004)، پاول، شهابي و تورسن (2003)، کوئنيگ و همکاران(2001) و ريچتر(2001))، به روشنی به رابطه معنويت با شادکامی و سلامت روان، پی می بريم. از پژوهش های جعفری و همکاران(1388)، صفائي راد و همکاران(1389)، سويو و همکاران(2009) رابطه منفی بهزيستی معنوی و مؤلفه های آن با سلامت روان تأييد می گردد. در بررسی بهزيستی معنوی شادکامی نيز، هرچند پيشينه ای يافت نشد اما پژوهش هايي در بررسی رابطه بهزيستی معنوی و بهزيستی روانشناختی موجود است و می توان شادی را جزئي از بهزيستی روانشناختی دانست. از طرفی تنها مطالعه يافته شده در مقايسه دانشجويان دانشگاه و حوزه، مقايسه سطح افسردگی آنان در پژوهش پرتوی نژاد و همکاران(1390) بود. پس ضمن تأييد مطالعات پيشين، خلأ پژوهشی در اين زمينه مشهود بوده و انجام پژوهشی دقيق و کامل تر در اين زمينه را لازم ساخته است. منابع: منابع فارسي: آذربايجاني، مسعود و موسوی اصل، مهدی. (1385). درآمدي بر روانشناسی دين. قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انسانی دانشگاه ها، مرکز تحقيق و توسعه علوم انساني(سمت)،1385. اژدري فرد، پري سيما؛ قاضي، قاسم و نوراني پور، رحمت ا.... (1389). بررسي تأثير آموزش عرفان و معنويت بر سلامت روان دانش آموزان. فصلنامه انديشه هاي تازه در علوم تربيتي، سال پنجم، شماره دوم،105- 127. اميديان، مرتضي. (1388). بررسي وضعيت سلامت عمومي و شادکامي در دانشجويان دانشگاه يزد. مطالعات تربيتي و روانشناسي دانشگاه فردوسي، دوره دهم، شماره 1، 110-116. اميريان، محمد الياس.(1390). بررسي رابطه ساده و چند متغيره هوش معنوي با سلامت روان و شادکامي دانشجويان دانشگاه شهيد باهنر کرمان. پايان نامه کارشناسي ارشد.کرمان .دانشگاه شهيد باهنر. بخشايش، عليرضا؛ مرتضوي، مهناز و حائري، محمود. (1390). بررسي تطبيقي شادي و نشاط از ديدگاه اسلام و روانشناسي. مجله جامعه شناسي و علوم اجتماعي، زمستان 1390، شماره 1، 84- 101. بردبار، مريم. (1385). پيش بيني شادماني بر اساس ابعاد هويت با واسطه گري باورهاي کنترل- هماهنگي و احساسات در تعاملات اجتماعي. پايان نامه کارشناسي ارشد. شيراز. دانشگاه شيراز. برنا، محمدرضا و سواري، کريم. (1387). ارتباط ساده و چندگانه نگرش هاي مذهبي، سلامت رواني، رضايت از زندگي و عزت نفس با احساس شادکامي در بين دانشجويان. يافته هاي نو در روان شناسي، پاييز 1387، 2(8) . 76-86. بوالهری، جعفر. (1387). رابطه ايمان و سلامت روان. بازيابی شده در 14/ 5 / 1387، از http:// tebyan. Net. پاکيزه، علي. (1387). بررسي مقايسه اي سلامت روان دانشجويان و تأثير فعال سازي مفهوم معنويت بر آن. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان. پرتوي نژاد، علي؛ احمري طهران، هدي؛ حيدري، اکرم؛ کيهاني، محمد و تازيکي، صادق علي. (1390). مقايسه ميزان افسردگي در دانشجويان دانشگاه هاي علوم پزشکي و طلاب حوزه علميه شهر قم سال 1388. مجله دانشگاه علوم پزشکي قم، دوره پنجم، شماره سوم، پاييز 1390، ويژه نامه طب و دين، 49-52. تبرايي، رامين. (1388). بررسي جايگاه معنويت در الگوهاي عمده سلامت روان. مجله روانشناسي و دين، سال 3، شماره 1، 5-29. تقوي، محمدرضا. (1380). بررسي روايي و اعتبار پرسشنامه سلامت عمومي. مجله روانشناسي و علوم تربيتي، شماره 20، 381-398. جعفري، عيسي؛ دهشيري، غلامرضا؛ سهرابي، فرامرز و نجفي، محمود. (1388). رابطه بين بهزيستي معنوي و سلامت رواني دانشجويان.تازه ها و پژوهش هاي مشاوره، 8(31)، 65-78. چراغي، مونا و مولوي، حسين. (1385). رابطه بين ابعاد مختلف دينداري و سلامت عمومي در دانشجويان دانشگاه اصفهان. پژوهش هاي تربيتي و روانشناختي 1385، شماره2. خداياري فرد، محمد و همکاران. (1388). گزارش نهايي طرح پژوهشي آماده سازي مقياس دينداري و ارزيابي سطوح دينداري اقشار مختلف جامعه ايران. مؤسسه روانشناسي علوم تربيتي دانشگاه تهران. دهشيري، غلامرضا. سهرابي، فرامرز. جعفري، عيسي و نجفي محمود.(1387). بررسي خصوصيات روانسنجي مقياس بهزيستي معنوي در ميان دانشجويان. مطالعت روان شناختي، دوره 4 ، شماره3، پاييز 1387. رجبي، محمد.صارمي، علي اکبر و بياضي، محمد حسين. (1391). ارتباط بين الگوهاي مقابله ديني با سلامت رواني و شادکامي. روانشناسي تحولي: روانشناسان ايراني، سال هشتم، شماره 32، تابستان 1391. رياحي، محمد اسماعيل؛ عليوردي نيا، اکبر و بني اسدي، محمدرضا. (1387). بررسي اثرات دينداري و جهت گيري مذهبي بر سلامت روان دانشجويان دانشگاه مازندران. مجله علوم اجتماعي دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي مشهد، پاييز و زمستان 1387، 51-90. ريو، مارشال. (2005). انگيزش وهيجان. (ترجمه يحيي سيد محمدي، 1387). نشر ويرايش، چاپ 11، تابستان 1387. زارع، بهنام.(1390). بررسي شادکامي و عوامل مؤثر بر آن(مطالعه موردي شهر کرمان). پايان نامه کارشناسي ارشد، کرمان ، دانشگاه شهيد باهنر. شولتس، دوآن. (1977). روانشناسي کمال، الگوهاي شخصيت سالم. ترجمه گيتي خوشدل. نشر پيکان، چاپ سيزدهم، 1385. صحراييان، علي؛ غلامي، عبد ا... و اميدوار، بنفشه. (1390). رابطه نگرش مذهبي و شادکامي در دانشجويان پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شيراز. افق دانش، فصلنامه دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني گناباد، دوره 17، شماره 1، بهار 1390، 69-75. صديق نژاد، فهيمه؛ محمدي، نوراله. (1387). بررسي رابطه مذهب و رضايت از زندگي در دانشجويان دانشگاه شيراز. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان. صفايي راد، ايرج. کريمي، لطف ا... . شموسي، نعمت ا... و احمدي طهور، محسن.(1389) . رابطه بهزيستي معنوي و سلامت روان در دانشجويان. مجله دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني سبزوار. دوره17، شماره4، 270-276. طاهري، حبيب ا.... (1388). نقش باورهاي ديني در رفع نگراني ها. قم: انتشارات زائر، 1388. علي پور، احمد و نوربالا، احمد علي. (1386). بررسي مقدماتي پايايي و روايي پرسشنامه شادکامي آکسفورد در دانشجويان دانشگاه تهران. مجله روانپزشکي و روانشناسي باليني ايران، شماره 4، 71-81. علي محمدي،کاظم و جان بزرگي، مسعود. (1387). بررسي رابطه ميان شادکامي با جهت گيري مذهبي و شادکامي روانشناختي و افسردگي در دانش پژوهان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني قم در سال تحصيلي 86-1385. مجله روانشناسي و دين، تابستان 1387، شماره 2،131-146. غرايي، بنفشه؛ احمدوند، افشين؛ اکبري دهقي، اشرف و زنوزيان، سعيده. (1387). بررسي ارتباط سلامت روان با مذهب دروني و بيروني در شهر کاشان. فصلنامه علمي ـ پژوهشي روانشناسي دانشگاه تبريز، سال سوم، شماره 10،59-83. فتحي آشتياني، علي.(1390). آزمون هاي روانشناختي؛ ارزشيابي شخصيت و سلامت روان. انتشارات بعثت، چاپ ششم، زمستان 1390. فضلي نژاد، صغري؛ کامکار، علي؛ کامکار، زهرا؛ ملا شفيع، اعظم. (1389). معنويت و سلامت رواني از ديدگاه قرآن. همايش منطقه اي سلامت پژوهي در قرآن کريم، 1389. قدرتي ميرکوهي، مهدي و خرمايي، احسان. (1389). رابطه دينداري و سلامت روان در نوجوانان. فصلنامه علوم رفتاري، پاييز 1389، 2(5)،115-131. کرتيس، آنتوني جيمز.(1963). روانشناسي سلامت. ترجمه فتحي آشتياني، علي؛ عظيمي آشتياني، هادي. انتشارات بعثت، چاپ دوم، 1385. کريمی، علی. (1383). روان درمانی عارفانه.تهران: دانش، چاپ اول، 1383. گنجي، حمزه. (1385). بهداشت رواني. نشر ارسباران، چاپ هفتم، تابستان 1385. محمدي ري شهري، محمد. (1391). الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث. نشر دار الحديث، چاپ اول، 1391. مرتضوی زاده، جشمت ا.... (1383). شادی. پيوند، شماره 296 مطلب زاده، افسانه. (1383). بررسي تأثير شوخ طبعي بر سلامت روان و شادماني ذهني در دانش آموزان مقطع متوسطه شهر شيراز. پايان نامه كارشناسي ارشد، شيراز، دانشگاه شيراز، دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي. موسوي، رقيه و اكبري زردخانه، سعيد.(1389). الگوي رابطه دينداري و سلامت روان دانشجويان: تفاوت هاي جنسيتي. فرهنگ مشاوره، تابستان 1389 ، 1(2)،151-170. مير دريکوندي، رحيم. (1382). الگوها و نظريه هاي عمده بهداشت رواني. ماهنامه معرفت، شماره 112، 1-13. نادي، محمد علي و سجاديان، ايلناز. (1390). تحليل روابط بين معناي معنوي با بهزيستي معنوي ، شادي ذهني، رضايت از زندگي، شکوفايي روانشناختي، اميد به آينده و هدف در زندگي دانشجويان. فصل نامه علمي پژوهشي دانشکده بهداشت يزد، سال دهم، شماره 3و4 ، پاييز و زمستان 1390. ناطقيان، سمانه. (1387). بررسي رابطه بين اعتقاد به باورهاي اسلامي و سلامت عمومي در بين دانشجويان. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان. نور بالا، احمد علي. (1390). سلامت رواني ـ اجتماعي و راهکارهاي بهبود آن. مجله روانپزشکي و روانشناسي باليني ايران، سال هفدهم، شماره2، تابستان 1390، 151-156. واحدي، شهرام و غني زاده، سميه. (1388). الگوي تحليل مسير روابط بين انگيزش دروني مذهبي ، نماز، بهزيستي معنوي و کيفيت زندگي با بهزيستي روانشناختي دانشجويان. فصل نامه علمي پژوهشي پژوهش در سلامت روانشناختي، دوره سوم، شماره دوم ، تابستان 1388. واحدي، شهرام. فتح آبادي،جليل و اکبري، سونيا. (1389). الگوي ميانجي احساس تنهايي هيجاني و اجتماعي، بهزيستي معنوي، فاصله اجتماعي و افسردگي دانشجويان دختر. فصلنامه روانشناسي کاربردي، سال 4، شماره4 (16) ، زمستان 1389، 7-24. هادي نژاد، حسن و زارعي، فاطمه. (1388). پايايي، اعتبار و هنجار يابي پرسشنامه شادکامي آکسفورد. پژوهش هاي روانشناختي، دوره 12، شماره 1و2، 62-77. منابع انگليسي: Abdel khalek, A. (2006). Happiness, health and religiosity: significant relations. Mental health, religion and culture,( 9) 1, 85-97. Abdel khalek, A., & Naceur, F. (2007). Religiosity and its association with positive and negative emotions among college students from Algeria. Mental health, religion and culture, 10(2), 159- 170. Adams, T., Bezner, J. & Steinhardt, M. (1997). The conceptualization and measurment of perceived wellness: integration balance across and within dimentions. American journal of health promotion, 11(3), 208-218. Aghili, M., Kumar, G. V. (2008). Relationship between Religious Attitude and Happiness among Professional Employees. Journal of the Indian Academy of Applied Psychology, ( 34) Special Issue, 66-69. Argyle, M. (1999). Causes and correlates of happiness. In D. Kahneman, E. Diener&N. Schwartz(Eds), well-being: the foundations of hedonic psychology. New York: Russell sage foundation. 353-373. Barkr, P. J., Buchanan-Barker, P. (2005). Spirituality and mental health breakthrough. London: whurr pubs.(shelton & stafford). Bonet, M. (2009). The impact of spiritual well- being and stressful life experiences on traumatic stress.submitted in partial fulfillment of the requirements for the degree doctor of philosophy Seton Hall university. Buss, D. M. (2000). The evolution of happiness. American psychologist, university of Texas at Austin, 55(1), 15-23. Carr,A.(2004). Positive psychology: The science of happiness and human strength. 27 church road, Hove,East sussex BN3 2FA. Carmody, J., Reed, G., Kristeller, J., & Merriam, P. (2008). Mindfulness, spirituality, and health-related symptoms. Journal of Psychosomatic Research, 64, 393–403. Cotton, S., Larkin, E., Hoopes, A., Cromer, B. A., & Rosenthal, S. A. (2005). The impact of adolescent spirituality on depressive symptoms and health risk behaviors. The Journal of adolescent health, (36) 6, 529- . Diener, E. (1984). Subjective well-being. Psychological Bulletin, 95, 542-575. Diener, E. (2000). Subjective well being: the science of happiness and a proposalfor a national index. American psychologists, 55, 34-43. Diener, E. (2002). Frequently asked question(FAQ”S) about subjective well being (happiness and life satisfaction). A printer for report and new comers. http://www./s.psych.uivc.edu/-ediener/fag.html. Edlin, G., Golanty, E. & Brown, K. C. (1999). Health and wellness. American psychologists, 4(4), 287-292. Elkins, D. N. (1998). A personal program for building a spiritual life outside the walls of traditional religion. Wheaton IL: the theosophical publishing house. Ellison, C. G., Burdette, A. M., & Hill, T. D. (2009). Blessed assurance: Religion, anxiety, and tranquility among US adults. Social Science Research, ( 38) 3, 656-667. Ellison, C. W. (1983). Spiritual well- being: conceptualization and measurement. Journal of psychology and theology, ( 11) 4, 330-338. Ellison, C. G., & Fan, D. (2008). Daily spiritual experiences and psychological well- being among US adults. Social indicator research, 88, 247-271. Fehring, R. J., Bernnan, P. F., & Keller, M. A. (1987). Psychological and spiritual well- being in college students. Research in nursing and health, 10, 391-398. Fisher, J. (2010). Development and application a spiritual well- being questionnaire called SHALOM. Religions 2010, 1, 105-121. Fisher, J. (2013). Relating with God Contributes to Variance in Happiness, over that from Personality and Age. Religions 2013, 4(3), 313-324. Francis, L. (1998). Happiness is a thing called stable extraversion: a further examination of the relationship between the Oxford Happiness Inventory and Eysencks dimensional model of personality and gender. Personality and Individual Differences, ( 26) 1, 5-11. Francis, L. J., Robbins, M., Lewis, C. A., Quigley, C. F., & Wheeler, C. (2004). Religiosity and general health among undergraduate students: a response. Personality and Individual Differences, ( 37) 3, 485-494. Freud, S. (1964). An outline of psychoanalysis. New York W.W. Notton and Co Inc. Ghobaribonab, B., Hakimirad, E., & Motavallipour, A. (2008). The relationship between spirituality and mental health in college students: the case of university of Tehran. The sixth international conference on new directions in the humanities faith university: Istanbul, Turkey, July 2008, 15-18. Gomez, R., & Fisher, J. W.(2005). The spiritual well-being questionnaire: testing for model applicability, measurement and structural equivalencies and latent mean differences across gender. Personality and Individual Differences, ( 39) 8, 1383-1393. Green, M., Elliott, M. (2010). Religion, health and psychological well- being. Journal of religion and health, 49, 149-163. Hawks, S. R., Hull, M. L., Thalman, R. L., & Richins, P. M. (1995). Review of spiritual health:definition, role and intervention strategies in health promotion. American journal of health promotion, ( 9) 5, 371-378. Hasnain, N., Ahmad Ansari, Sh., Samantray, S. (2011). Spirituality and Happiness as Correlates of Well-being in Religious Women. European Journal of Social Sciences, ( 20) 3. Hills. P., Argyle, M. (1998). Musical and religious experiences and their relationship happiness. Personality and Individual Differences 25, 91-102. Huang, C. Y., Hsu, M. C., & Chen, T. J. (2012). An exploratory study of religious involvement as a moderator between anxiety, depression symptom and quality of life outcomes of older adults. Journal of clinical nursing, 21(5,6), 609-619. Ibrahim, A. K., Kelly, S. J., Adams, C. E., & Glazebrook, C. (2012). A systematic review of studies of depression prevalence in university students. Journal of Psychiatric Research, In Press, Corrected Proof, Available online 20 December 2012. Jafari, E., Dehshiri, G. R., Eskandari, H., Najafi, M., Heshmati, R., & Hoseinifar, J. (2010). Spiritual well-being and mental health in university students. Procedia social and behavioral science. 5, 1477-1481. Jafari, E., Najafi, M., Sohrabi, F., Dehshiri, G. R., Soleymani, E., & Heshmati, R. (2010). Life satisfaction, spirituality well-being and hope in cancer patients. Procedia Social and Behavioral Sciences, 5, 1362–1366. Jackson, B. R. (2010). Daily spiritual experiences: A buffer against the effect of daily perceived stress on daily mood. A thesis submitted to the graduate school of the university of the Notre Dame in partial fulfillment of the requirements for the degree for master, graduate program in psychology, Notre Dame, Indiana, October 2010. Kaldor, P., Hughes, P., Castel, K., & Bellamy, J. (2004). Spirituality and well-being in Australia.NCLS occasional. Keyes, C. L. M. (2002). The mental health continumm: from languishing to flurishing in life. Journal of health and social research, 43, 207-222. Keyes, C. L. M. (2004). The nexus of cardiovascular disease and depression revisited: the complete mental health perspective and the moderating role of age and gender. Aging and mental health, 8, 266-274. Kim, Y., Seidlitz, L. (2002). Spirituality moderates the effect of stress on emotional and physical adjustment. Personality and Individual Differences, ( 32) 8, 1377-1390. Koenig, H. G. (2012). Religion, Spirituality, and Health: The Research and Clinical Implications. ISRN Psychiatry, Volume 2012 (2012), Article ID 278730, 33 pages. http://dx.doi.org/10.5402/2012/278730. Koenig, H. G., Al Zaben, F., & Ahmed Khalifa, D. (2012). Religion, spirituality and mental health in the West and the Middle East. Asian journal of psychiatry, 5, 180-182. Krause, N. (2010). God-Mediated Control and Change in Self-Related Health. Journal of Psychology and Religion, 20(4), 267–287. Lee, B. Y., & Newberg, A. B. (2005). Religion and health: A review and critical analysis. Zygon, (40) 2, 443-468. Lewis, C. A., Lanigan, C., Joseph, S., & De Fockert, J. (1997). Religiosity and happiness: no evidence for an association among undergraduates. Personality and Individual Differences, ( 22)1, 119-121. Lewis A. C., Maltby, J., & Day, L. (2005). Religious orientation, religious coping and happiness among UK adults. Personality and Individual Differences, 38, 1193–1202. Maselko, J., & Kubzansky, L. D. (2006). Gender differences in religious practices, spiritual experiences and health: Results from the US General Social Survey. Social Science & Medicine, 62, 2848–2860. Miller, W. R., & Thoresen, C. E. (1999). Integrating spirituality into treatment: resources for practitioners. PsycNET, psyc INFO, Data base record. Miller, W. R., & Thoresen, C. E. (2003). Spirituality, religion and health an emergency research field. A merican psychologist, 58 (1), 24-35. Mookerjee, R., & Beron, K. (2005). Gender, religion and happiness. The Journal of Socio-Economics, 34, 674–685. Moodley, T. (2008). The relationshi between coping and spiritual well- being during adolescence. A thesis submitted for partial fulfillment of the requirements for the degree of philosophiae doctor(child psychology). In the faculty of humanities, department of psychology at the university of the free state Bloemfontein, November 2008. Pargament, K. I., Koenig, H. G., & Perez, L. M. (2000). The many methods of religious coping: development and initial validation of the RCOPE. Journal of clinical psychology, 56(4), 519-543. Patrick, J.H., & Kinney, J.M. (2003). Why believe? The effect of religious beleifs on emotional well being. Journal of Religious Gerontology, (14) 2-3, 153-170. Powell, L.H., Shahabi, L., & Thoresen, C.E. (2003). Religion and spirituality linkage to physical health. American psychologists, 58(1), 36-52. Rew, L., & Wong, Y. J. (2006). A systematic review of association among religiosity/ spirituality and adolescents health attitudes and behaviors. Journal of adolescent health, 38(4), 433-442. Richter, R. J. (2001). Correlation of psychological well- being and christian spiritual well- being at a small christian liberal Arts college in the urban MidWest. Paper presented at the first annual undergraduate research symposium beld at Wisconsin Lutheran college, May 2001. Rojas, M. (2007). Heterogeneity in the relationship between income and happiness. Journal of economic psychology, 28, 1-14. Rippentrop, A. E., Altmaier, E. M., Chen, J., Found, E. M., & Keffala, V. J. (2005). The relationship between religion/spirituality and physical health, mental health, and pain in a chronic pain population. Pain, 116, 311–321. Seligman, M., Steen, T., Park, N., & Peterson, Ch. (2005). Positive psychology progress: emprical validation of intervention. American psychologists, 60(5), 410-421. Sheldon, K. M., & Lyubomirsky, S. (2004). Achieving sustainable new happiness: prospects, practices and prescriptions. In A. Linely & S. Joseph( Eds), Positive psychology in practice, 127-145. Hoboken, NJ, John Wiley & sons. Smith, T.B., Mc Cullough, M.E., & Poll, J. (2003). Religiousness and depression: evidence from a main effect and the moderating influence of stressful life events. Psychological Bulletin, 129(4), 614- 636. Soo You, K., Lee, H., Fitzpatrick, J., Kim, S., Marui, E., Lee, J., & Cook, P. (2009). Spirituality, Depression, Living Alone, and Perceived Health Among Korean Older Adults in the Community. Archives of Psychiatric Nursing, ( 23) 4, 309-322. Soydemir, G., Bastida, E., & Gonzalez, G. (2004). The impact of religiosity on self assessments of health and happiness: evidence from the US south west. Applied economics, 36(7), 665-672. Stavrova, O., Fetchenhauer, D., Schlösser, T. (2013). Why are religious people happy? The effect of the social norm of religiosity across countries. Social Science Research, ( 42) 1, 90-105. Stewart, M. E., Watson, R., Clark, A., Ebmeier, K. P., & Deary, I. J. (2010). A hierarchy of happiness? Mokken scaling analysis of the Oxford Happiness Inventory. Personality and Individual Differences, 487, 845-848. Tiew, Creedy & Chan. (2012). Student nurses' perspectives of spirituality and spiritual care. Nurse Education Today, In Press, Corrected Proof, Available online 11 July 2012. Veenhoven, R. (2006). How do we assess how happy we are? Tenets, implication and tenability of three theories.Paper presented at conference on new directions in he study of happiness: United states and international perspectives. University of Notre Dame, USA, October 2006. Warren, A. (2009). Thriving in your life and ministry religion, spirituality and well- being review. Religion, spirituality and well- being review, June 2009. research

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود فایل دانشجویی و دانش آموزی دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید