تحقیق علم‌ و فرضيه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 22 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏علم‌ و فرضيه‏
By
‌‏ ترجمه:
‏ 
‏نوشتار حاضر، حاصل‌ گفت‌وگويي‌ است‌ كه‌ ميان‌ كارل‌ پوپر،() و چند تن‌ از صاحب‌نظران‌ (رمان‌ سِكِسل،() روپرت‌ ريدل،() فريدريخ‌ والنر() و پاول‌ واينگارتنر(» صورت‌ گرفت. اين‌ گفت‌وگوها عمدتاً‌ پيرامون‌ برخي‌ ديدگاههاي‌ پوپر است. پوپر علم‌ را جستجوي‌ حقيقت‌ از راه‌ انتقادي‌ مي‌داند به‌ اين‌ بيان‌ كه‌ ما نظريه‌هايي‌ را مي‌سازيم‌ و با اين‌ پرسش‌ كه‌ «آيا اين‌ نظريه‌ صحيح‌ است‌ يا خير؟» به‌ تحقيق‌ در جهان‌ مي‌پردازيم. البته‌ به‌ عقيدة‌ وي‌ ما هيچگاه‌ به‌ يقين‌ نخواهيم‌ رسيد و همين‌ خطاپذيري‌ علم‌ است‌ كه‌ دانشمند را از سيانتيست‌ (علم‌پرست) جدا مي‌كند. همچنين‌ وي‌ معتقد است‌ كه‌ تاريخ‌ علم، نظرية‌ وي‌ را تأييد مي‌كند. پس‌ از توضيح‌ اين‌ مطالب‌ از سوي‌ پوپر، افراد حاضر در اين‌ گفت‌وگو به‌ اظهار نظر مي‌پردازند و ضمن‌ قبول‌ ديدگاههاي‌ وي‌ به‌ برخي‌ نكات‌ اشاره‌ مي‌كنند. از جمله‌ مباحثي‌ كه‌ در اين‌ گفت‌وگو به‌ آن‌ پرداخته‌ مي‌شود تمايز الهيات‌ از علم‌ است‌ و اظهار مي‌شود ابطال‌پذيري‌ و محتواي‌ تجربة‌ گزاره‌ها اساس‌ تمايز ميان‌ متافيزيك‌ و علم‌ را تشكيل‌ مي‌دهد كه‌ اين‌ تمايز با تمايزي‌ كه‌ حلقة‌ وين‌ گذاشت‌ اختلاف‌ دارد. همچنين‌ در اين‌ گفت‌وگو از نقش‌ متافيزيك‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آمده‌ و گفته‌ مي‌شود بايد با متافيزيك‌ محترمانه‌ رفتار شود.
‏پوپر: «علم‌ و فرضيه» عنوان‌ يكي‌ از كتابهاي‌ "هانري‌ پوآنكاره"() است‌ كه‌ در ضمن‌ يكي‌ از بهترين‌ كتاب‌هاي‌ فلسفه‌ علوم‌ نيز محسوب‌ مي‌شود؛ به‌ اين‌ جهت‌ من‌ نام‌ آن‌ را براي‌ موضوع‌ امروز انتخاب‌ كرده‌ام. ميل‌ دارم‌ صحبتم‌ را با اعتراضي‌ نسبت‌ به‌ علوم‌ طبيعي‌ آغاز كنم. امروزه‌ علم‌ تحت‌ نفوذ جريانهاي‌ مدرن‌ شكاكانه‌ قرار دارد. به‌ علم‌ نه‌ تنها از خارج‌ بلكه‌ از داخل‌ هم‌ حمله‌ مي‌شود. اما من‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ علوم‌ طبيعي‌ هم‌ مانند موسيقي‌ و شعر و نقاشي‌ بزرگترين‌ توانايي‌ مغز انسان‌ است. البته‌ از همه‌ چيز سوءاستفاده‌ مي‌شود. همچنين‌ از موسيقي‌ و نقاشي‌ هم‌ مي‌توان‌ سوءاستفاده‌ كرد و هم‌اينك‌ از آنها سوءاستفاده‌ مي‌شود و بدين‌ترتيب‌ از همة‌ علوم‌ سوءاستفاده‌ مي‌شود. فقط‌ به‌ كمك‌ علم‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ خود را از باتلاقي‌ كه‌ در آن‌ افتاده‌ايم، بيرون‌ آورد. البته‌ اين‌ طنين‌ چيزي‌ را دارد كه‌ امروزه‌ آن‌ را سيانتيستي() مي‌نامند.
‏ 
‏‌            ‌اتهام‌ علم‌پرستي‌ مناسب‌ نيست‌
‏از اين‌ جهت‌ من‌ ميل‌ دارم‌ بگويم‌ كه‌ اتهام‌ علم‌پرستي‌ در مورد دانشمندان‌ مناسب‌ نيست. هيچكدام‌ از بزرگترين‌ دانشمندان، سيانتيست‌ (علم‌ پرست) نبوده‌اند. تمام‌ دانشمندان‌ بزرگ‌ در برابر علم‌ شكاك‌ و محتاط‌ بوده‌اند. آنها مي‌دانستند كه‌ چقدر دانش‌ ما اندك‌ است. براي‌ مثال، به‌ سختي‌ مي‌توان‌ هانري‌ پوآنكاره‌ را به‌ علم‌پرستي‌ متهم‌ كرد. نيوتن‌ كه‌ يكي‌ از بزرگترين‌ انسانها و احتمالاً‌ بزرگترين‌ دانشمند بود، از خود همچون‌ جوان‌ كوچكي‌ كه‌ در ساحل‌ دريا نشسته‌ و با شنها و صدفها بازي‌ مي‌كند و درياي‌ بيكرانِ‌ مجهولات‌ در پيش‌روي‌ او قرار دارد صحبت‌ مي‌كند. تصور مي‌كنم‌ كه‌ تمام‌ دانشمندان‌ واقعي‌ هم‌ مانند نيوتن‌ فكر مي‌كردند. آنها دانستند كه‌ ما هيچ‌چيز نمي‌دانيم‌ و در قلمرويي‌ كه‌ براساس‌ علم‌ پايه‌ريزي‌ شده‌ نيز، همه‌ چيز كاملاً‌ غير مطمئن‌ است. همانطوري‌كه‌ همه‌ شما مي‌دانيد نظرية‌ اينشتين‌ كم‌ و بيش‌ جاي‌ نظرية‌ نيوتن‌ را گرفت. روال‌ كار در علم‌ همين‌ است.
‏تقريباً‌ تا صد سال‌ پيش‌ انسان‌ تصور مي‌كرد كه‌ قلمرو علم‌ مكانيك‌ نيوتن، همه‌ علم‌ را فراگرفته‌ است. حدود سالهاي‌ 1890 حوزة‌ جديدي‌ با كشف‌ الكترون‌ توسط‌ جيمزتامسون‌ بوجود آمد. علم‌ الكترونيك‌ انقلابي‌ در علوم‌ بوجود آورد كه‌ به‌ زحمت‌ كسي‌ خارج‌ از علم‌ متوجه‌ آن‌ مي‌شد و ما امروزه‌ در اين‌ علم‌ الكترونيك‌ زندگي‌ مي‌كنيم. در اين‌ انقلاب‌ دوره‌هاي‌ مختلفي‌ وجود دارد كه‌ من‌ نمي‌خواهم‌ درباره‌ آن‌ صحبت‌ كنم. چيزي‌ كه‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ اين‌ است‌ كه، علم‌ اثر انسان‌ است‌ و به‌ عنوان‌ اثر انسان‌ خطاپذير است. فقط‌ همين‌ فهم‌ خطاپذير بودن‌ علم‌ است‌ كه‌ دانشمندان‌ را از سيانتيستها (علم‌ پرستها) جدا مي‌كند. چون‌ اگر سيانتيسم‌ (علم‌ پرستي) اصلاً‌ چيزي‌ است، پس‌ ايمان‌ كور و مسلم‌ به‌ علم‌ مي‌باشد.
‏اما اين‌گونه‌ ايمان‌ كور در ميان‌ دانشمندان‌ واقعي‌ وجود ندارد. و بدين‌ جهت‌ شايد اتهام‌ سيانتيسم‌ (علم‌ پرستي) اتهام‌ مناسب‌ برخي‌ از ايده‌هاي‌ عمومي‌ علم‌ باشد. اما نسبت‌ به‌ خود دانشمندان‌ چنين‌ اتهامي‌ روا نيست.
‏ما حتي‌ نمي‌دانستيم‌ كه‌ آب‌ چيست‌
‏در علم، دانش‌ به‌ اين‌ معني‌ كه‌ معمولاً‌ در زبان‌ آلماني‌ از آن‌ صحبت‌ مي‌شود وجود ندارد. دانش‌ علمي، دانش‌ نيست، فقط‌ دانش‌ حدسي() است. امكان‌ دارد كه‌ در مركز علم، جايي‌ كه‌ ما از همه‌ كمتر حدس‌ مي‌زنيم‌ تغييراتي‌ ايجاد شود، بطوري‌ كه‌ همه‌ چيز تغيير كند. شايد بهترين‌ مثال‌ براي‌ اين‌ موضوع‌ كشف‌ آب‌ سنگين‌ باشد. من‌ خوب‌ مي‌توانم‌ بخاطر بيآورم‌ زماني‌ را كه، خيلي‌ جوان‌ بودم‌ در ميان‌ شيميدان‌ها غوغايي‌ بپاشد و آن‌ هنگامي‌ بود كه، آقاي‌ "هارولد اورِ‌ي"() در سال‌ 1932 آب‌ سنگين‌ را كشف‌ كرد. آب‌ به‌ فرمول‌
H‏2O‏  مركز اصلي‌ مطمئن‌ترين‌ چيز در تمام‌ علم‌ شيمي‌ بود. اگر انسان‌ يك‌ چيز را مي‌شناخت، آن‌ آب‌ بود. تمام‌ وزن‌هاي‌ اتمي‌ براساس‌ اكسيژن‌ و ئيدروژن‌ تعيين‌ مي‌شدند، يعني‌ تمام‌ علم‌ شيمي‌ بر روي‌ آب‌ قرار داشت‌ و بعداً‌ معلوم‌ شد كه، ما آب‌ را نمي‌شناختيم‌ و نمي‌دانستيم‌ كه‌ انواع‌ مختلفي‌ از ئيدروژن‌ وجود دارد و ما نمي‌دانستيم‌ كه‌ فقط‌ عنصري‌ بنام‌ ئيدروژن‌ در پيشمان‌ نيست، بلكه، مخلوطي‌ از انواع‌ مختلف‌ ئيدروژن، يعني‌ ايزوتوپها را داريم. هميشه‌ وضع‌ به‌ همين‌ منوال‌ است. ما نمي‌دانيم‌ در كجا انقلاب‌ مي‌شود يا در كجا كشف‌ جديدي‌ روي‌ مي‌دهد. ما نمي‌توانيم‌ اين‌ مسائل‌ را پيش‌بيني‌ كنيم.
‏كشف‌ بزرگ‌ جديد ديگر نظريه‌ «نسبيت»() اينشتين‌ بود. كه‌ به‌ نظر من‌ در تئوري‌ علم‌ تأثير بسياري‌ داشت. نمي‌دانم‌ آيا اينشتين‌ در مقابل‌ نيوتن‌ حق‌ دارد يا نه‌ هيچ‌كس‌ نمي‌داند. اما مسلم‌ است‌ كه، اينشتين‌ به‌ ما نشان‌ داد نظرية‌ نيوتن‌ در صورت‌ امكان‌ و حتي‌ حدساً‌ بايد تصحيح‌ شود. در اين‌ زمان‌ بر روي‌ نظرية‌ نيوتن‌ امتحانات‌ و آزمايشهاي‌ زيادي‌ انجام‌ شد. اين‌ نظرية‌ نيوتن‌ جهان‌ را تحت‌ سيطره‌ ما قرارداد. با نظرية‌ نيوتن‌ در دنيايي‌ زندگي‌ مي‌كرديم‌ كه‌ مي‌توانستيم‌ آن‌را بفهميم، يعني‌ فكر مي‌كرديم‌ كه‌ آن‌را مي‌فهميم‌ و بعد اينشتين‌ آمد و نشان‌ داد كه‌ همة‌ مشاهدات‌ و آزمايشهايي‌ كه‌ از نظرية‌ نيوتن‌ پشتيباني‌ مي‌كردند به‌ عنوان‌ پشتيباني‌ يك‌ تئوري‌ كامل‌ ديگر، مي‌توانند تبيين‌ شوند. در پيشگويي‌ هر دو نظريه‌ هيچ‌ فرقي‌ وجود نداشت، اما اينشتين، يك‌ نظرية‌ كامل‌ ديگر ارائه‌ داد. وقتي‌ كه‌ انسان‌ فهم‌ قديم‌ جهان‌ را با فهم‌ جديدي‌ كه‌ نظرية‌ اينشتين‌ ارائه‌ داد مقايسه‌ مي‌كند، فهم‌ قديم‌ جهان‌ بسيار سطحي‌ به‌ نظر مي‌رسد. در اين‌ فهم‌ جديد برخي‌ از مسائل‌ غيرقابل‌ حل‌ در نظريه‌ نيوتن‌ نيز، قابل‌ حل‌ شده‌اند.
‏ 
‏‌            ‌جهان‌ ادراك‌ نمي‌شود، بلكه‌ ساخته‌ مي‌شود
‏نمي‌خواهم‌ بگويم‌ نظرية‌ نيوتن‌ غلط‌ و نظرية‌ اينشتين‌ صحيح‌ است، بلكه‌ مراد من‌ اين‌ است‌ كه‌ در اين‌ مثال‌ خيلي‌ واضح‌ مي‌بينيم‌ كه‌ در علم‌ و همچنين‌ در مطمئن‌ترين‌ و بهترين‌ علم، هميشه‌ با دانش‌ حدسي‌ سرو كار داريم. چيزي‌ كه‌ مي‌خواهم‌ دربارة‌ علم‌ بگويم‌ بطور خلاصه‌ بصورت‌ زير فرموله‌ مي‌شود: علم‌ دريافت‌ داده‌هاي‌ حسي() نيست، كه‌ در ما از طريق‌ چشمها و گوشها به‌ جريان‌ خود ادامه‌ دهند و ما آن‌ را به‌ طريقي‌ مخلوط‌ كرده‌ و با تداعي() معاني‌ آن‌ را ارتباط‌ دهيم‌ و بعد آن‌ را به‌ نظريه‌ تبديل‌ كنيم. علم‌ از نظريه‌هايي‌ تشكيل‌ شده‌ است‌ كه‌ اثر ماست. ما نظريه‌ مي‌سازيم، با اين‌ نظريه‌ها وارد جهان‌ مي‌شويم، دربارة‌ دنيا فعالانه‌ تحقيق‌ مي‌كنيم‌ و مي‌بينيم‌ كه‌ چه‌ چيزهايي‌ مي‌توانيم‌ از جهان‌ به‌ عنوان‌ اطلاعات‌ كسب‌ و از يكديگر جدا كنيم. جهان‌ به‌ ما اطلاعاتي‌ نمي‌دهد، وقتي‌ كه‌ با اين‌ سؤ‌ال‌ به‌ جهان‌ وارد شويم، از جهان‌ مي‌پرسيم‌ آيا اين‌ نظريه‌ يا آن‌ نظريه‌ صحيح‌ يا غلط‌ است‌ و بعد سعي‌ مي‌كنيم‌ كه‌ بطور اساسي‌ دربارة‌ اين‌ سؤ‌الات‌ تحقيق‌ نماييم‌ بدون‌ آنكه‌ اطمينان‌ پيدا كنيم.

 

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود فایل دانشجویی و دانش آموزی دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید